تک پارتی [=
«وقتی گل فروش بودی »
پارت اول ؛!
پسرک که تنها یک سال بود به لندن اومده بود باز هم به کافه روبروی گل فروشی اون دختر رفت دختری با موهایی مشکی بلند و چهره ای زیبا و بهشتی که بین اون همه گل خیلی میدرخشید وقتی که ساعت 17:00زمان غروب خورشید نور خورشید به صورت بی نقصش میخورد و چشماش بیش از حد میدرخشیدند
واقعاً زیبا بود بسیار زیبا
آیا اون دختر هم همین احساس رو به اون پسر داشت ؟:)
دختر با دیدن او پسری که وایب دهه 50میلادی رو میداد اون چهره بی نهایت زیباش که انسان داخل خودش مانند یه اقیانوس غرق می کرد عاشق شد بود .
تهیونگ مثل هروز باز هم ساعت پنج عصر به کافه روبروی گل فروشی اون دختر رفت ولی ایندفعه دوست داشت به اون دختر اعتراف کنه »
پس به سمت گل فروشی رفت و یه گل رز سفید برداشت و وارد مغازه شد و با قیافه زیبای دختر روبه رو شد
+سلام عصرتون بخیر
-سلام ممنونم
+می تونم کمکتون کنم ؟
-خواهش میکنم کمی به حرفام گوش کنید ،من کیم تهیونگم از وقتی با چهره شما روبه رو شدم عاشق شما شدم و میدونم و میفهمم که این یه عشقه نه یه هوس برام مهم نیست اگر عاشقم نباشید تنها این برام مهمه که دلم میخواد تا آخر عمر کنار شما باشم و بتونم خوشبختتون کنم آیا به این افتخار را میدید؟.
+با کمال میل آقای کیم ، بلکه این یه عشقه نه یه هوس و میخوام بدونی که من هم عاشقتم از وقتی که هروز ساعت پنج عصر به اون کافه میو مدی عاشقت شدم عاشق اون چهره زیبا و بی نقصت
تهیونگ یه حلقه طلایی رو از جیبش در آورد و در دست دختر کرد و گفت تو مثل این گل رز سفید زیبایی و مطمئن باش همیشه کنارت خواهم موند
+دختر لبخند ملیحی زد و گفت منم همیشه دوست خواهم داشت
و تهیونگ آروم لب هاش رو لب های دختر گذاشت ...
«پایان »
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🦋
اگرم بدشد شرمنده اولین بارم بود .
پارت اول ؛!
پسرک که تنها یک سال بود به لندن اومده بود باز هم به کافه روبروی گل فروشی اون دختر رفت دختری با موهایی مشکی بلند و چهره ای زیبا و بهشتی که بین اون همه گل خیلی میدرخشید وقتی که ساعت 17:00زمان غروب خورشید نور خورشید به صورت بی نقصش میخورد و چشماش بیش از حد میدرخشیدند
واقعاً زیبا بود بسیار زیبا
آیا اون دختر هم همین احساس رو به اون پسر داشت ؟:)
دختر با دیدن او پسری که وایب دهه 50میلادی رو میداد اون چهره بی نهایت زیباش که انسان داخل خودش مانند یه اقیانوس غرق می کرد عاشق شد بود .
تهیونگ مثل هروز باز هم ساعت پنج عصر به کافه روبروی گل فروشی اون دختر رفت ولی ایندفعه دوست داشت به اون دختر اعتراف کنه »
پس به سمت گل فروشی رفت و یه گل رز سفید برداشت و وارد مغازه شد و با قیافه زیبای دختر روبه رو شد
+سلام عصرتون بخیر
-سلام ممنونم
+می تونم کمکتون کنم ؟
-خواهش میکنم کمی به حرفام گوش کنید ،من کیم تهیونگم از وقتی با چهره شما روبه رو شدم عاشق شما شدم و میدونم و میفهمم که این یه عشقه نه یه هوس برام مهم نیست اگر عاشقم نباشید تنها این برام مهمه که دلم میخواد تا آخر عمر کنار شما باشم و بتونم خوشبختتون کنم آیا به این افتخار را میدید؟.
+با کمال میل آقای کیم ، بلکه این یه عشقه نه یه هوس و میخوام بدونی که من هم عاشقتم از وقتی که هروز ساعت پنج عصر به اون کافه میو مدی عاشقت شدم عاشق اون چهره زیبا و بی نقصت
تهیونگ یه حلقه طلایی رو از جیبش در آورد و در دست دختر کرد و گفت تو مثل این گل رز سفید زیبایی و مطمئن باش همیشه کنارت خواهم موند
+دختر لبخند ملیحی زد و گفت منم همیشه دوست خواهم داشت
و تهیونگ آروم لب هاش رو لب های دختر گذاشت ...
«پایان »
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🦋
اگرم بدشد شرمنده اولین بارم بود .
۱.۳k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.